زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 7:51 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 538
نویسنده پیام
admin
آنلاین

ارسال‌ها : 64
عضویت: 26 /6 /1392
محل زندگی: تهران/ری
سن: 15
شناسه یاهو: baghimostafa2013
کمونیسم چیست؟!
تصویر: https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/72851_706.jpg ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. به عبارت دیگر می توانیم بگوییم که کمونیسم یعنی مبارزۀ طبقاتی با سلاحی بنام ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک و دیالکتیک ماتریالیست (با مراجعه به « مقدمه ای بر فلسفۀ مارکسیست» سوسیالیسم ملل جهان را به سر منزل آزادی و نیک بختی می رساند و کار تبدیل کشوری عقب مانده را به کشوری صنعتی و شکوفان در طی زندگی یک نسل انجام می دهد.مقدمه:یک ایدئولوژی است که می‌کوشد بر اساس مالکیّت مشترک روش‌ها و ابزارهای تولید و در غیاب مالکیت خصوصی یک سازمان اجتماعی ضد دولت‌گرایی فاقد طبقه‌های اجتماعی را ترسیم کند. کمونیسم را شاخه‌ای از مکتب سوسیالیسم می‌دانند.در برخی کشور ها که شامل چین و خاور جنوبی هستند کمونیسم را دین و مذهبی نو پایه می دانند…
حزب کمونیست چیست؟درطول بیش از ۵ هزار سال، مردم چین در سرزمینی پرورش یافته توسط ”رودخانه‌ی زرد“ و ”رودخانه‌ی یانگ‌تسه“، تمدنی شکوهمند خلق کردند. در طول این سال‌های طولانی, سلسله‌ها آمدند و رفتند و فرهنگ چین روبه فزونی و کاهش گذاشت. داستان‌های بی‌نظیر و متأثر کننده‌ای در صحنه‌ی چین به‌نمایش درآمده است.
مارکسیسم در سال ۱۹۱۹ توسط لی دا‌جوآ (که یکی از بنیان‌گذاران حزب کمونیست چین است) در چین اشاعه یافت. وی از ماه سپتامبر تا نوامبر سال ۱۹۱۹ دست به انتشار یک سری مقالات با عنوان “دورنمای من از مارکسیسم” زد که در مجله جوان امروز چاپ شدند.
سال ۱۸۴۰، که عموماً توسط تاریخ‌نویسان به‌عنوان آغاز دوران معاصر چین در نظر گرفته شده است، شروع سفر چین را از سنت به‌سوی نوین‌سازی مشخص کرد. تمدن چین ۴ رویداد بزرگ چالش و عکس‌العمل را سپری کرد. سه‌تای اول آنها شامل یورش به پکن توسط نیروی متحد انگلیسی- فرانسوی در اوایل دهه‌ی ۱۸۶۰، جنگ چین و ژاپن در سال ۱۸۹۴ ( معروف به ”جنگ جی‌آوو“) و جنگ روسیه و ژاپن در شمال‌شرق چین در سال ۱۹۰۶ بود. در برابر این سه رویداد، چین با ”جنبش غربی‌کردن“ عکس‌العمل نشان داد که این مسئله توسط واردات کالاها و مهمات، اصلاحات سازمانی از طریق ”اصلاح در صد روز“ در سال ۱۸۹۸ و تلاش در زمان پایان سلسله‌ی اخیر چینگ برای تأسیس حکومتی قانونی و بعداً ”انقلاب شین‌های“ (یا ”انقلاب هسین‌های“) در سال ۱۹۱۱، مشخص شد.در پایان جنگ جهانی اول, چین علی‌رغم این‌که فاتح میدان بیرون آمد ولی در میان لیست قوی‌ترین و قدرتمند‌ترین نیروهای در آن زمان قرار نگرفت. بسیاری از چینی‌ها معتقد بودند که سه عکس‌العمل اول چین با شکست روبرو شده بودند.از سال ۱۹۴۹، تعداد کشته‌شدگان توسط خشونت‌های حزب کمونیست چین بیش‌تر از تعداد کل کشته‌شدگان درطول جنگ‌های بین سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۹ بوده است.”جنبش چهارم می“به چهارمین تلاش برای پاسخ به چالش‌های قبلی ختم شده و به غربی‌کردن تمام عیار فرهنگ چین از طریق جنبش کمونیستی و انقلاب افراطی آن منتهی شد.این مقاله مربوط است به حاصل آخرین رویداد عکس‌العمل در چین، یعنی تأثیر جنبش کمونیست و حزب کمونیست بر تمدن چین. تجزیه و تحلیل‌هایی ارائه خواهد شد تا روشن کند چه نتایجی به‌بار آورده است، خواه آن توسط خود چینی‌ها انتخاب شده باشد یا از خارج به چین تحمیل شده باشد، پس از این‌که چین ۱۶۰ سال از تاریخ خود را پشت سر گذاشته است، نزدیک به یک‌صد میلیون نفر به مرگ‌های غیر طبیعی مرده‌اند و تقریباً تمامی فرهنگ و تمدن سنتی چین نابود شده است.الف- اتکا به خشونت و ترور برای بدست گرفتن و نگه داشتن قدرت:”کمونیست‌ها کسر شأن خود می‌دانند که نگرش‌ها و مقاصد خود را مخفی کنند. آن‌ها آشکارا اعلان می‌کنند که اهداف آن‌ها فقط توسط به‌زور براندازی تمامی شرایط اجتماعی موجود کسب می‌شود“. این نقل قول برگرفته از پاراگراف پایانی بیانیه‌ی کمونیست، سند اصلی حزب کمونیست می‌باشد. خشونت، اولین و اصلی‌ترین ابزاری است که حزب کمونیست به‌وسیله‌ی آن قدرت را به‌دست آورد. این خصوصیت و ویژگی شخصیتی، به تمام اشکال بعدی حزب از همان زمان تولدشان منتقل شده است.در حقیقت اولین حزب کمونیست دنیا سال‌ها پس از مرگ کارل مارکس تأسیس شد. یک سال پس از ”انقلاب اکتبر“ در سال ۱۹۱۷, ”حزب کمونیست تماماً روسی (بلشویک)“ (بعدها به‌عنوان ”حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی“ معروف شد) به‌وجود آمد. این حزب از استفاده از خشونت علیه ”دشمنان طبقاتی“ ناشی شد و از طریق خشونت علیه اعضاء حزب و شهروندان عادی ابقا یافت. در طول پاک‌سازی حکومت استالین در دهه‌ی ۱۹۳۰، حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به کشتار بیش از ۲۰ میلیون به‌اصطلاح جاسوس و خائن و آن‌هایی که تصور می‌شد نظرات متفاوتی داشته باشند دست زد.
کمیته امنیت دولت روسیه، موسوم به کا گِ بِ در سال ۱۹۵۴ تأسیس شد. نماد آن شمشیری است که به مفهوم جنگ و جدال است؛ و حفاظ این شمشیر بیانگر تداوم شورش است.
حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در ابتدا به‌عنوان شاخه‌‌ای از حزب کمونیست شوروی در ”سومین [سازمان] انترناسیونال کمونیستی“ شروع کرد. ازاین‌رو طبیعتاً حس کشتار را به ارث برد. در طول اولین جنگ‌ داخلی بین کمونیست و کومین‌تانگ چین بین سال‌های ۱۹۲۷ و ۱۹۳۶، جمعیت استان جیانگ‌شی از ۲۰ میلیون نفر به ۱۰ میلیون نفر کاهش یافت. خسارت به‌بار آمده توسط استفاده‌ی ح‌ک‌چ‌ از خشونت می‌تواند توسط این جریانات به تنهایی دیده شود.ممکن است استفاده از خشونت هنگام به‌دست آوردن قدرت سیاسی اجتناب‌ناپذیر باشد، اما هرگز رژیمی همانند ح‌‌ک‌چ‌ که این‌قدر مشتاق کشتن باشد نبوده است, به‌ویژه در طی دوران صلح که شرایط غیر از این است. از سال ۱۹۴۹، تعداد کشته‌شدگان توسط خشونت‌های ح‌ک‌چ بیش‌تر از تعداد کل کشته‌شدگان درطول جنگ‌های بین سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۹ بوده است.یکی از تئوری‌هایی که کمونیست‌ها به‌کار می‌برند, داروینیسم اجتماعی است. حزب کمونیست فرضیه‌ی ”رقابت بین گونه‌ها“ی داروین را در ارتباط با روابط انسانی و تاریخ بشر, به‌کار می‌گیردنمونه‌ی بسیار خوبی از استفاده‌ی حزب کمونیست از خشونت، حمایت آن از ”خمر‌های سرخ کامبوج“ است. در دوران خمر‌های سرخ، یک‌چهارم جمعیت کامبوج شامل اکثریت مهاجران و نژادهای چینی, کشته شدند. چین هنوز هم سد راه جامعه‌ی بین‌المللی در به محاکمه کشیدن خمر‌های سرخ می‌شود تا بدین ترتیب نقش جنایت‌کارانه‌ی ح‌ک‌چ را در قتل عام مخفی نگه‌دارد.ح‌ک‌چ ارتباط‌های نزدیکی با وحشیانه‌ترین نیروهای مسلح انقلابی دنیا و رژیم‌های مستبد دارد. علاوه ‌بر خمر‌های سرخ، این مسئله شامل احزاب کمونیستی در اندونزی، فیلیپین، مالزی، ویتنام، میانمار، لائوس و نپال نیز می‌شود- که همه‌ی آنها تحت حمایت ح‌ک‌چ تأسیس شدند. بسیاری از رهبران این احزاب کمونیستی، چینی هستند؛ برخی از آن‌ها تا امروز هنوز در چین پنهان می‌شوند.سایر احزاب کمونیستی برپایه‌ی مائوئستی عبارتند از ”راه درخشان آمریکای جنوبی“ و ”ارتش سرخ“ ژاپن، که فجایع آن‌ها توسط جامعه‌ی جهانی محکوم شده است.یکی از تئوری‌هایی که کمونیست‌ها به‌کار می‌برند, داروینیسم اجتماعی است. حزب کمونیست فرضیه‌ی ”رقابت بین گونه‌ها“ی داروین را در ارتباط با روابط انسانی و تاریخ بشر, به‌کار می‌گیرد, اعتقاد دارد که جدال طبقاتی تنها نیروی جلوبرنده‌ برای توسعه‌ی اجتماعی است. بنابراین، جدال، نخستین ”اعتقاد“ حزب کمونیست ‌شد, ابزاری برای کسب و نگه‌داشتن کنترل سیاسی. بیانات مشهور مائو به‌سادگی این منطق بقای اصلح را آشکار می‌کند: ”با وجود ۸۰۰ میلیون نفر، چگونه بدون جدال امکان‌پذیر است؟“
نقل قول معروفی از مائو: “چگونه می‌توان ۸۰۰ میلیون جمعیت را بدون جنگ و ستیز اداره کرد؟”
یکی دیگر از بیانات مائو که مشابهاً مشهور است این است که انقلاب فرهنگی باید ”هر هفت یا هشت سال“ اجرا شود. به‌کارگیری مکرر قدرت ابزار مهمی برای ح‌ک‌چ برای نگه داشتن حکومتش در چین می‌باشد. هدف استفاده از زور ایجاد رعب و وحشت است. هر جدال و جنبشی به‌عنوان تمرین رعب و وحشت خدمت کرد به‌طوری که مردم چین قلب‌شان به لرزه افتاد, به رعب و وحشت گردن نهادند و به‌تدریج تحت کنترل ح‌ک‌چ به بردگی گرفته شدند.امروز, تروریسم دشمن اصلی جهان آزاد و متمدن شده است. تمرین تروریسم خشونت‌آمیز ح‌ک‌چ, به برکت تجهیزات حکومت, در گستره‌ای وسیع بوده, دوامش طولانی‌تر و نتایجش نابودکننده‌تر بوده است. امروز در قرن بیست و یکم, ما نباید این ویژگی به ارث برده‌شده‌ی حزب کمونیست را فراموش کنیم, زیرا آن قطعاً در سرنوشت ح‌ک‌چ، زمانی در آینده نقشی بسیار حساس را ایفا خواهد کرد.ب- استفاده از دروغ برای توجیه خشونت:سطح تمدن می‌تواند توسط درجه‌ی خشونتی که در یک رژیم استفاده می‌شود مورد سنجش قرار گیرد. با توسل به استفاده از خشونت, رژیم‌های کمونیستی آشکارا مرحله‌ی قهقرایی بزرگی در تمدن بشریت به نمایش گذاشتند. متأسفانه, حزب کمونیست توسط کسانی که معتقد بودند خشونت ابزاری اساسی و اجتناب‌ناپذیر برای توسعه‌ی جامعه می‌باشد, به عنوان پیشرفت‌گرایی در نظر گرفته شده است.این پذیرش خشونت می‌بایستی به عنوان به‌کارگیری بی‌مانند و ماهرانه‌ی نیرنگ و دروغ توسط حزب کمونیست نگریسته شود که ویژگی موروثی دیگری از ح‌ک‌چ می‌باشد.”از دوران جوانی, ما درباره‌ی ایالات متحده به عنوان کشوری محبوب فکر می‌کردیم. معتقدیم که این مسئله به خاطر این حقیقت است که ایالات متحده هرگز نه چین را اشغال کرده, نه دست به هیچ حمله‌ای به چین زده است. به‌طور بنیادی‌تر این‌که, مردم چین به‌خاطر ویژگی دمکراتیک و روشن‌فکر بودن مردم ایالات متحده برداشت خوبی از آن دارند.“این گزیده از سرمقاله‌ای چاپ شده در روزنامه‌ی رسمی ح‌ک‌چ، شین‌هوا دیلی در ۴ جولای ۱۹۴۷ می‌باشد. تنها سه سال بعد, ح‌ک‌چ سربازانش را برای جدال با سربازان امریکایی به شمال کره فرستاد و امریکایی‌ها را به عنوان شیطانی‌ترین امپریالیسهای جهان به تصویر کشید. هر فرد چینی کشور چین از خواندن این سرمقاله که بیش از ۵۰ سال پیش نوشته شده متحیر می‌شود. ح‌ک‌چ تمامی انتشاراتی را که عباراتی نظیر چند سطر اخیر را نقل قول کنند ممنوع اعلام کرده و نسخه‌های بازنویسی شده را منتشر کرده است.
نگاهی جامع تر به کمونیسم:ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. به عبارت دیگر می توانیم بگوییم که کمونیسم یعنی مبارزۀ طبقاتی با سلاحی بنام ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک و دیالکتیک ماتریالیست (با مراجعه به « مقدمه ای بر فلسفۀ مارکسیست» سوسیالیسم ملل جهان را به سر منزل آزادی و نیک بختی می رساند و کار تبدیل کشوری عقب مانده را به کشوری صنعتی و شکوفان در طی زندگی یک نسل انجام می دهد. سوسیالیسم برای کارگران کار و سربلندی، برای دهقانان زمین و تکنیک، برای روشنفکران افق وسیع کار خلاق و شکفتگی شخصیت و استعداد و برای همه زحمتکشان رفاه مادی و معنوی، علم و فرهنگ معاصر و بهداشت عمومی را به همراه می آورد. ولی سوسیالیسم خود یک مرحله ابتدایی دوران کمونیسم است. تحول تدریجی سوسیالیسم به کمونیسم یک قانون عینی است که تدارک آن در سیر تکامل پیشین جامعه سوسیالیستی، در بطن آن و بر شالوده آن صورت می گیرد .جامعه آینده بشری کمونیسم است. کمونیسم چیست؟ بر درفش این جامعه شعار «از هر کس طبق استعدادش ، بهر کس بنا بر نیازش» نقش بسته است. کمونیسم رسالت تاریخی رهایی کلیه افراد را از نابرابری اجتماعی، از کلیه اشکال ستمگری و استثمار و از کابوس جنگ انجام می دهد و صلح، کار، آزادی، برابری، برادری و نیک بختی را در روی زمین برای همه ملل به ارمغان می آورد. در این جامعه شعار همه چیز به خاطر انسان و همه چیز برای خیر و سعادت انسان به طور کامل تجسم خواهد یافت.پایه های اقتصادی مالکیت در جامعه کمونیستی نظیر سوسیالیسم است ولی برای درک وجوه مشخصه این جامعه چند سئوال مطرح کنیم تا در پاسخ به آن ها تفاوت این مرحله عالی تر را دریابیم.تولید در کمونیسم چگونه است؟ کمونیسم افزایش مداوم تولید اجتماعی و بالابردن سطح بازده کار را بر اساس پیشرفت سریع علم و فن تامین می کند، انسان را به مدرن ترین و نیرومند ترین تکنیک مجهز می نماید، تسلط انسان را بر طبیعت به اوج بی سابقه می رساند و امکان می دهد تا نیروهای طبیعت هر چه بیشتر تحت فرمان انسان در آید . اقتصاد به عالی ترین درجه سازمان می یابد و از ثروت های مادی و طبیعی و منابع نیروی کار انسانی به ثمر بخش ترین و معقول ترین طرز برای ارضاء نیازمندی های روز افزون اعضاء جامعه استفاده می شود.
هدف تولید در کمونیسم چیست؟ هدف تولید در کمونیست عبارتست از تامین پیشرفت بلاوقفه جامعه، واگذاری کلیه نعم مادی و فرهنگی به هر عضو جامعه بر حسب نیازمندی های روز افزون و تقاضای فردی و سلیقه شخصی او، اشیاء مورد مصرف شخصی تحت تملک و اختیار کامل هر عضو جامعه قرار خواهد داشت. طبقات اجتماعی در کمونیسم چگونه اند؟ در دوران کمونیسم طبقات وجود نخواهد داشت. تفاوت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و معیشتی و نحوه زندگی بین شهر و ده از بین خواهد رفت. هر چه نیروهای مولد ترقی کند و امکانات رفاه و آسایش اهالی بیشتر باشد، ده بیشتر به سطح شهر ارتقاء خواهد یافت. اگر در سوسیالیسم دو شکل مالکیت اجتماعی وجود داشت به تدریج در آینده انتقال به سوی برقراری مالکیت واحد همگانی خلق انجام خواهد گرفت. با پیروزی کمونیسم کار فکری و بدنی و فعالیت تولیدی عمیقاً با هم درخواهد آمیخت. سطح فرهنگی و معلومات فنی همگان به سطح افرادی که به کار فکری اشتغال دارند ارتقاء خواهد یافت. بدینسان کمونیسم به تقسیم جامعه به طبقات و قشرهای اجتماعی پایان خواهد داد. وضع افراد درجامعه و رابطه بین فرد و اجتماع چگونه خواهد بود؟ در دوران کمونیسم همه افراد دارای موقعیت برابر درجامعه خواهند بود نسبت به وسائل تولید رابطه ای یکسان و در کار و توزیع نعم شرایط برابر خواهند داشت. همه در اداره امور اجتماع شرکت فعال، برابر و آزاد خواهند داشت. بین فرد و جامعه بر پایه وحدت منافع اجتماعی و فردی مناسبات هماهنگ برقرار خواهد شد و تقاضای افراد با وجود تنوع عظیم و تکامل همه جانبه آن ناشی از نیازمندی ای سالم و معقول انسانی خواهد بود. سطح عالی آگاهی کمونیستی، عشق به کار، انضباط، خدمت به مصالح جامعه، انسان دوستی، کلکتیویسم از خصائل ذاتی انسان جامعه کمونیستی است. مسئله کار در جامعه کمونیستی به چه شکل خواهد بود؟ جامعه کمونیستی که بنیاد آن بر تولید دارای سازمان عالی و تکنیک مترقی استوار ا ست خصلت کار را تغییر می هد ولی اعضاء جامعه را از کار معاف نمی ارد. چنین جامعه ای به هیچ وجه جامعه هرج و مرج، خود سری و تن پروری نخواهد بود. هر فرد دارای قدرت کار در کار اجتماعی شرکت خواهد کرد. در کلیه اعضاء جامعه بر اثر تغییر خصلت و تکامل تجهیز فنی کار و در پرتوی عالی بودن سطح آگاهی یک نوع نیاز درونی پدید می آید که داوطلبانه و طبق ذوق و تمایل خود برای رفاه جامعه کار کنند. اساس کار تولیدی بر اجبار نیست بلکه بر درک وظیفه اجتماعیست. رابطه ملل در کمونیسم چگونه است؟ در دوران کمونیسم نزدیکی هر چه بیشتر و همه جانبه ملل بر اساس اشتراک کامل منافع اقتصادی و سیاسی و معنوی، دوستی برادرانه و همکار انجام خواهد گرفت. کمونیسم بین الملل متحد انسان ها را جانشین ملت ها واقوام پراکنده می کند. شخصیت انسانی و حیات خصوصی در کمونیسم چگونه است؟ کمونیسم نظامی است که در آن استعدادها و قرایح و بهترین خصائل انسانی آزاد و شکفته می شود و عرصه وسیع ظهور و خلاقیت پیدا می کند. روابط خانوادگی نیز تماماً از شائبه حساب های مادی منزه می گردد و کاملاً بر بنیاد عشق متقابل استوار می گردد.چنین است وجوه مشخصه جامعه کمونیستی. اینک در یک فرمول کلی کمونیسم را تعریف کنیم و ببینیم جامعه کمونیستی چیست. کمونیسم عبارت است از نظام اجتماعی بدون طبقات با مالکیت واحدهمگانی مردم بر وسائل تولید، برابری کامل اجتماعی همه اعضاء جامعه که در آن همزمان با تکامل همه جانبه افراد نیروهای مولد نیز بر بنیاد علم و تکنیک دائماً پیشرفت می کند و اصل عالیه «از هرکس طبق استعدادش، به هر کس طبق نیازش» تحقق می پذیرد. کمونیسم عبارتست از جامعه کاملاً متشکل از مردم زحمتکش آزاد و آگاه که در آن اداره امور توسط خود جامعه انجام می گیرد و کار به نفع جامعه برای همه کس به نیاز حیاتی و ضرورت ادراک شده تبدیل خواهد گردید و استعداد هر فرد به حداکثر به نفع همگان شکوفان خواهد گشت. به خاطر ایجاد چنین جامعه ایست که نسل های متوالی مترقی ترین و پیشرو ترین انسان ها مبارزه می کنند. این جامعه یک خواب و خیال و آرزوی موهوم نیست و اگر پیشینیان آن را به مدینه فاضله تعبیر می کردند باید بگوییم که از هم اکنون سواد این شهر از دور آشکار است و راه رسیدن به آن علماً و عملاً تعیین شده و در برابر بشریت قرار دارد. مبارزه برای طی طریق در این راه در پرتو تعالیم مارکسیسم ـ لنینیسم و جانبازی برای ایجاد چنین جامعه ای بهترین محتوی حیاتی برای هر انسان مترقی عصر ماست. هدف کمونیست ها ایجاد چنین جامعه ایست. در این راه است که هزاران قهرمان نامدار و میلیون ها قهرمان گمنام در همه کشورهای جهان جان باخته اند. برای تحقق چنین جامعه جانبخش و استقرار سوسیالیسم و کمونیسم در میهن ما ایرانست که ارانی ها و روزبه ها از جان گذشتند.
کمون اولیه:مفهوم کمونیسم تاریخچه‌ای بسیار طولانی دارد که به قبل از دوران کارل مارکس و فردریش انگلس بر می‌گردد. در یونان باستان، مفهوم کمونیسم با افسانه‌ای راجع به « عصر طلایی» زندگی انسان‌ها همراه بود که در ین عصر افراد جامعه با هماهنگی و آرامش کامل زندگی می‌کردند و مفهوم مالکیت خصوصی وجود نداشت. برخی استدلال می‌کنند که کتاب جمهوریت افلاطون و برخی اعتقادات نظریه پردازان یونان باستان زندگی اشتراکی در راستای حمایت از کمونیسم قرار دارند و همچنین شعب اولیه مسیحیت و به خصوص کلیسای کاتولیک روم اولیه مطابق آنچه در مورد اعمال حواریون و قبائل آمریکای بومی ایالت متحده در آمریکای قبل از کلمبیا زندگی می‌کردند، نوشته شده عقاید کمونیستی را به صورت زندگی اشتراکی و مالکیت مشترک تجربه می‌کردند.توماس مور، در رساله خود با نام آرمان شعر که در سال ۱۵۱۶ تهیه شد جامعه‌ای را به تصویر کشید که بر اساس مالکیت مشترک اداره می‌شد و حاکمان آن بر اساس منطق این رویه را انتخاب کرده بودند. همچنین فرانسیس رابلیاس جامعه آرمان شهر را در کتاب افسانه‌ای ابی تولئم به همین شکل توصیف نموده‌است. در قرن ۱۷ میلادی، مجدداً عقاید کمونیستی در انگلستان فراگیر شد. ادوارد برنشتاین در مقاله سال ۱۸۹۵ خود با نام «کرامول و کمونیسم» استدلال می‌کند که چندین گروه در جنگ داخلی انگلستان، مخصوصاً دیگرز (یا «سرکوبگران حقیقی» مشخصاً دارای عقاید کمونیستی بودند و رفتار اولیور کرامول در برابر این گروه‌ها اغلب خصمانه و در بهترین حالت بی طرفانه بود. انتقاد نسبت به مضمون مالکیت خصوصی تا دوران روشنفکری قرن ۱۸ ادامه یافت و متفکرانی مانند روسه در رأس این منتقدان قرار داشتند. کلمه « کمونیست» در سال ۱۸۴۰ توسط گودوین بارمبی و با توجه به کلمه فرانسوی “Commuisme” اختراع شده که بارمبی این کلمه را در هنگام مطرح کردن بحث مکتب مساوات منسوب به گراشوس بابف، از رادیکال‌های شرکت کننده در انقلاب فرانسه و ابه کنستانت معرفی کرد. بارمبی مشخصاً جامعه تبلیغ کمونیسم لندن را در سال ۱۸۴۱ پایه ریزی کرد. « سوسیالیسم آرمان شهر» (کلمه‌ای که توسط انگلز اختراع شد)، بر اساس نوشته‌های رابرت اون، دچار فوریه و کلاود هنری دووری همه نوشته‌های مربوط به آرمان شهر را جمع آوری کرد.
کارل مارکس کمون اولیه را نشأت گرفته از وضعیت شکارچی گری انسان می‌داند. وقتی انسان‌ها قادر به ساختن شدند، مالکیت خصوصی مطرح شد، برابری‌های جامعه به نابرابری تبدیل شد، طبقات/ اجتماعی شکل گرفتند، سپس وضعیت تولیدی فئودالیسم شکل گرفت و در نهایت با جمع آوری اولیه سرمایه مفهوم کاپیتالیسم شکل گرفت که به نحوری به مرچانتیالیسم وابسته‌است. مارکس معتقد است گام بعدی در تکامل اجتماعی بازگشت به کمونیسم نیست بلکه هدف انسان دستیابی به وضعیتی فراتر از آنچه در کمون اولیه تجربه می‌شده‌است (مارکس این نظریه را با تأثیرپذیری از ادبیات هگل مطرح کرده‌است).آنچه امروزه به عنوان کمونیسم مطرح است حاصل حرکت کارگری از قرن ۱۹ میلادی در اروپاست. در آن زمان انقلاب صنعتی رقم خورد، منتقدان اجتماعی کاپیتالیسم را به علت ایجاد طبقه جدیدی از کارگران بی تجربه که در شرایط سخت کار می‌کردند و همچنین افزایش فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی مورد سرزنش قرار داد. انگلز که در منچستر زندگی می‌کرد، شاهد شکل گیری جنبش چارتیست بود (« تاریخ سیوسیالیسم انگلستان را مطالعه کنید» )، در حالی که در همین زمان مارکس در فرانسه و آلمان شاهد پرولتاریا بود.سالهای جنگ سرد:
پس از پیروزی شوروی سابق در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، ارتش سرخ شوروی کشورهایی را در شرق اروپا و آسیای شرقی از اشغال کشور های متحدین آزاد کردند و بدین وسیله جنبش کمونیسم به این کشورها سرایت کرد. گسترش مرزهای کمونیسم به اروپا و آسیا باعث ایجاد شاخه‌های جدیدی در آن شد که از میان آنها می‌توان به مائوئیسم اشاره کرد.با اضافه شدن بسیاری از کشورها به دایره ممالک تحت نفوذ شوروی و افزایش قدرت آن در اروپای شرقی، کمونیسم بسیار قوی شد. دولت‌هایی بر پایه مدل شوروی در کشورهای بلغارستان، چکسلواکی، آلمان شرقی، لهستان، مجارستان و رومانی تشکیل شدند. همچنین دولتی کمونیستی تحت رهبری ژوزف تیتو در یوگسلاوی تشکیل شد اما سیاست‌های مستقل تیتو باعث جدا شدن جمهوری فدرال یوگسلاوی از کمین فرم شد که جایگزین کمین ترن شده بود. تیتوئیسم، شاخه‌های جدیدی از جنبش کمونیستی، تحت عنوان «مکتب انحرافی» مطرح شد. آلبانی هم پس از جنگ جهانی دوم به یک دولت کمونیستی مستقل تبدیل شد.در سال ۱۹۵۰، حزب کمونیست چین کنترل تمامی سرزمین چین و بنابراین پرجمعیت‌ترین کشور دنیا را به دست گرفت. در برخی مناطق افزایش قدرت کمونیسم نارضایتی‌هایی را به وجود آورد که در نهایت منجر به درگیری‌هایی شد که از میان این مناطق می‌توان به شبه جزیره کره، لائوس، بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آفریقا و به ویژه ویتنام اشاره کرد (به جنگ ویتنام «رجوع کنید».) کمونیست‌ها تلاش کردند با ناسیونالیست‌ها (ملی گرایان) و سوسیالیست‌ها متحد شوند و در کشورهای فقیر در برابر امپریالیسم دنیای غرب بایستند که در این زمینه کم و بیش موفق بودند.کمونیسم پس از فروپاشی شوروی سابق:
در سال ۱۹۸۵، میخائیل گورباچف رهبر شوروی شد و بر اساس سیاست‌های اصلاح طلباته گلاس نات (آزادی عمل) و پرسترویکا (بازسازی) کنترل دولت را به دست گرفت. بر خلاف شوروی، کشورهای لهستان، آلمان شرقی، چکسلواکی، بلغارستان، رومانی و مجارستان در سال ۱۹۹۰ تشکیل حکومت کمونیستی را ممنوع کردند. شوروی در سال ۱۹۹۱ فرو پاشید.
در ابتدای قرن ۲۱، کشورهایی که توسط حزب کمونیست و باسیتسم تک حزبی اداره می‌شدند عبارت بودند از : جمهوری خلق چین، کوبا، لائوس، کره شمالی و ویتنام. ولادیمیر ورنین عضو حزب کمونیست مولداوی است اما کشور بر اساس قانون تک حزبی اداره نمی‌شود . احزاب کمونیستی در بسیاری از کشورهای اروپایی و در بین کشورهای جهان سوم و مخصوصاً هند نفوذ زیادی دارند.مردم جمهوری خلق چین در بسیاری از تفکرات مائو تجدید نظر کردند و مردم جمهوری خلق چین، لائوس، ویتنام و تا حد کمتری کوبا، از کنترل دولت هایشان بر روی اقتصاد کاستند تا رشد اقتصادی بیشتری داشته باشند. مردم چین مناطق آزاد تجاری را ایجاد کردند که به شرکت‌های بازار مدار وابسته‌اند و از کنترل دولت خارج هستند. چندین کشور دیگر با دولت‌های کمونیستی نیز اصلاحات اقتصادی را آغاز کردند که ویتنام یک از این کشورهاست. رهبری جمهوری خلق چین سیاست‌های رسمی خود را «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» «(سوسیالیسم چینی)» قلمداد می‌کند.مارکسیسم، از فشار دولت‌های سرمایه داری خارجی، عقب ماندگی نسبی کشورهایی که در آنها انقلاب رخ داده و ظهور یک طبقه بود و کراتیک که مطبوعات را در اختیار گرفت به عنوان علل عدم موفقیت کمونیسم پس از انقلاب‌های سوسیالیستی در اروپای شرقی نام می‌برد. منتقدان مارکسیست شوروی سابق، و مخصوصاً تروتسکی، شوروی سابق و دولت‌های کمونیستی را «دولت‌های کارگری منحط» یا «دولت‌های کارگری ناقص» می‌نامند و استدلال می‌کنند که سیستم شوروی سابق بسیار پایین تر از ایده آل‌های کمونیستی مارکس است.طرفداران ترتسکی استدلال می‌کنند که دولت شوروی به این علت فرو پاشید که طبقه کارگر در سیاست حضور نداشت. طبقه حاکم شوروی یک طبقه (کاست) بود و کراتیک بود اما نه یک طبقه حاکم جدید. آنها خواستار یک انقلاب سیاسی در USSR شدند و از کشور در برابر بازگشت به سرمایه گذاری دفاع کردند. دیگران، مانند تونی کلیف از نظریه سرمانه داری دولتی حمایت کردند که طبق آن نخبگان بوروکروات به عنوان یک طبقه سرمایه دار بدلی در نظام سیاسی مرکزی فعالیت می‌کنند.در مقابل، غیر مارکسیست‌ها همواره دولت‌هایی که توسط احزاب کمونیستی اداره می‌شوند را دولت‌هایی کمونیستی خوانده‌اند. در علوم اجتماعی، جوامعی که توسط احزاب کمونیستی اداره می‌شوند با توجه به کنترل تک حزبی و اقتصاد سوسیالیستی شان برجسته و شاخص هستند. در حالیکه مخالفان کمونیسم مفهوم «تمامیت خواهی» را به این جوامع نسبت می‌دهند، بسیاری از جامعه شناسان امکان فعالیت‌های سیاسی مستقل در این جوامع را در نظر گرفته و بحث تکامل این جوامع را تا زمان فروپاشی شوروی سابق و متحدانش در اروپای شرقی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی پیگیری کنند.
امروزه، انقلابیون مارکسیست عملیات‌های چریکی را در هند، نپال و کامبوج هدایت می‌کنند.رشد کمونیسم مدرن:
در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه برای اولین بار یک حزب با گرایش‌های مارکسیستی حزب بولشویکی به قدرت رسید. فرضیه قدرت دولتی که توسط بولشویک‌ها مطرح شد بحث‌های نظری و عملی زیادی را میان مارکسیست‌ها به وجود آورد. مارکس معتقد بود که سوسیالیسم و کمونیسم بر پایه رشد سرمایه داری استوار هستند. روسیه یکی از فقیرترین کشورهای اروپایی قلمداد می‌شد که اکثریت مردم آن را رعایای بی سواد تشکیل می‌دادند و اندکی هم کارگران بخش‌های صنعتی بودند. ناگفته نماند که مارکس تأکید داشت که روسیه باید بتواند از مرحله سرمایه داری بورژوایی گذر کند.
بقیه سوسیالیست هم معتقد بودند که انقلاب روسیه می‌تواند جرقه انقلاب‌های کارگری در غرب باشد. منشویک سوسیالیست متعادلی بود نظریه بولشویکی لنین در مورد انقلاب سوسیالیستی را رد کرد. حضور بولشویک‌ها در قدرت در پی شعارهایی چون «صلح، نان، زمین» و « همه چیز برای شوروی» فراهم آمد که این شعارها با خواسته مردم در مورد پایان حضور شوروری در جنگ جهانی اول خواسته رعایا در مورد اصطلاحات ارضی و حمایت همه جانبه از اتحاد جماهیر شوروی همخوانی داشت.
بعد از سال ۱۹۱۷ زمانی که بولشویک‌ها نامشان را به حزب کمونیست تغییر دادند و یک دولت تک حزبی معتقد به اجرای سیاست‌های سوسیالیستی مکتب لنینیسم را تشکیل دادند، کاربرد اصطلاحات «کمونیسم» و «سوسیالیسم» تغییر کرد. در سال ۱۹۱۶، بین الملل دوم در اثر اختلاف نظر احزاب آن در مورد جنگ جهانی اول به تعدادی شعب ملی منشعب شد که این شعب بر نقش ملی مرتبط با خودشان تأکید داشتند. سپس لنین (کمین فرن) بین الملل سوم را در سال ۱۹۱۹ تأسیس کرد و شرایط ۲۱ ماده‌ای شامل مرکزگرایی دموکراتیک را به احزاب سوسیالیست اروپا که متمایل به پیوستن به وی بودند ارائه کرد.برای نمونه، در فرانسه، اکثریت حزب سوسیالیست SFIO در سال ۱۹۲۱ از این حزب جدا شدند تا حزب کمونیست فرانسه (SFIC) را تشکیل دهند (که شاخه فرانسوی بین‌الملل کمونیسم محسوب می‌شود). بنابراین اصطلاح «کمونیسم» به احزابی که تحت لوای کمین ترن پایه ریزی شدند اطلاق شد. کمونیست‌ها فراخواندن کارگران سراسر جهان به انقلاب که با تشکیل پرولتاریای دیکتاتوری و رشد اقتصاد سوسیالیستی همراه است را در رأس برنامه خود قرار دادند. در نهایت این برنامه به جامعه‌ای هماهنگ و فاقد طبقات اجتماعی و با نقش کمرنگ دولت منجر خواهد شد. (این در آن صورت بود که هیچ کدام از این احزاب به معنای واقعی کمونیست نبودند و تنها کمونیسم رو در چشم انداز دور خود میدیدند.)در طی جنگ داخلی روسیه (۱۹۲۲-۱۹۱۸)، بلشویک‌ها همه ابزار تولید را ملی کردند و سیاست « کمونیسم جنگی» را اعمال کردند که در آن همه کارخانه‌ها و خطوط راه آهن به کنترل کامل دولت درآمد، غذا جیره بندی شد و مدیریت بورژوایی وارد صنعت شد. سه سال پس از جنگ و شورش کرونشات در سال ۱۹۲۱، لنین سیاست اقتصادی جدید (NEP) خود را اعلام کرد که طی آن «فضای محدودی در زمان محدودی برای سرمایه داری» شد. NEP تا سال ۱۹۳۰ دوام آورد و تلاش ژوزف استالین برای رسیدن به قدرت به این سیاست پایان داد. پس از جنگ داخلی روسیه، بلشویک‌ها در سال ۱۹۲۲ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (USSR) یا شوروی سابق را بنا نهادند و به امپراتوری روسیه پایان دادند.پس از مرکزگرایی دموکراتیک لنین، احزاب کمونیست به صورت سلسله مراتبی طبقه‌بندی شدند و افراد فعال که از کادر نخبگان جامعه انتخاب و توسط اعضای بلند پایه حزب تأیید می‌شدند به عنوان پایه هرم معرفی شدند، این افراد کاملاً مورد اطمینان بوده و به نظام حزب پایبند بودند. اتحاد جماهیر شوروی و کشورهایی که توسط احزاب کمونیستی اداره می‌شوند را دولتهای کمونیستی دارای اقتصاد «سوسیالیستی دولتی» می‌نامند. طبق این تعریف این کشورها ادعا دارند که بخشی از برنامه سوسیالیست‌ها را پذیرفته‌اند و کنترل خصوصی کالاها را رد کرده‌اند و کنترل دولتی بر اقتصاد را در رأس برنامه خود قرار داده‌اند، با این وجود این کشورها خود را کاملاً کمونیستی معرفی نمی‌کنند زیرا مالکیت اشتراکی اموال را نادیده گرفته‌اند.تفاوت بین کمونیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم چیست؟
علی رغم شباهتها و اشتراکات فراوان این اصطلاحات ، در بررسی تفاوت ها لازم است به بررسی آن بپردازیم : یکم . کمونیسم (communism)؛ در فرضیه های کارل مارکس و فردریک انگلس ، کمونیسم جامعه ای است به اصطلاح بی طبقه با مالکیت واحد همگانی مردم بر وسایل تولید ، برابری کامل اجتماعی همه اعضای جامعه . توضیح بیشتر اینکه ؛کمونیسم از ریشه لاتین (commons) به معنی اشتراک گرفته شده است کمونیسم از قدیمی‏ترین مکاتب سیاسی دنیا است در سال ۱۸۴۸ «کارل مارکس» و «فردریک انگلس» در آلمان در سال ۱۸۴۸ با انتشار مانیفست کمونیست حرکت تازه‏ای در نهضت کمونیسم جهانی به وجود آوردند. از نظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسائل تولید تکیه می‏کنند، با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفت یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمارمی‏آید. مارکس در آثار مختلف خود از «مانیفست» کمونیست گرفته تا کتاب «کاپیتال» تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه مادی دیالکتیکی بیان می‏کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهره‏برداری از این وسایل را زیر بنای تحولات اجتماعی می‏داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگهای طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل می‏نماید. از نظر مارکس دوره‏های تاریخی عبارتند از: ۱ـ کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولیدوجود نداشته است، ۲ـ برده‏داری ۳ـ فئودالیه ۴ـ بورژوازی و سرمایه‏داری ۵ـ سوسیالیسم ۶ـ کمون ثانویه. دوم . مارکسیسم(Marxism) ؛ عنوان فلسفه مارکس و واضع فلسفه کمونیسم جدید است . این واژه از نام کارل مارکس بنیانگذار سوسیالیسم علمی گرفته شده است .به طور مختصر می‏توان اساس تفکر مارکسیستی را در موارد ذیل خلاصه نمود: الف ) اقتصاد تعیین کننده مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگهای طبقاتی و مبارزه بین گروههاییکه منافع اقتصادی آنها با هم متعارض است چیز دیگری نیست. بر اساس این تعبیر جنگهای طبقاتی در مراحل مختلف تاریخی ابتدا بین بردگان و برده‏داران، سپس میان فئودالها و «سرف‏ها» یا دهقانان فقیر و بی‏زمین و بالاخره بین کارگران و سرمایه‏داران در می‏گیرد و سرانجام به پیروزی طبقه کارگر یا پرولتار یا و نفی کامل طبقات اجتماعی منتهی می‏گردد. ب ) دولتها نقشی جز تأمین طبقه حاکم ندارند و در جوامع سرمایه‏داری دولت حافظ منافع صاحبان سرمایه‏ها و استثمار طبقه کارگر است این فشار و استعمار فقط هنگامی خاتمه خواهد یافت که مالکیت خصوصی، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه کارگرحکومت را به دست خود بگیرد. (محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص ۷۰۳ و ۷۷۹) همانگونه که گذشت کمونیسم قبل از مارکسیسم هم وجود داشت. مارکس در واقع کمونیسم کارگری را فرموله کرد و مارکسیسم تئوری کمونیسم کارگری است. اگر به مانیفست فصل چهارم آن رجوع کنید خود مارکس و انگلس میگویند که قبل از آنها هم سوسیالیسم های غیر کارگری وجود داشتند. ولی بعد کمونیسم مارکس به گرایش اصلی کمونیسم تبدیل شد . سوم . سوسیالیسم «socialism» یا جامعه‏باوری، این اصطلاح که از واژه «سوسیال» به معنای اجتماعی در زبان فرانسه گرفته شده است، معناهای بسیار دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژه‏نامه انگلیسی آکسفورد، چنین می‏توان یافت: «سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – به طور کلی، و اداره آن به سود همگان است» . (داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۲۰۴) در یک جمع بندی سوسیالیسم به عنوان مکتبی مبتنی براصالت جامعه و اشتراکیت ابزار تولید ، و کمونیسم بیانگر مرحله ای ایده ال از چنین وضعیتی در جامعه ، و بالآخره مارکسیسم یکی از نظریه پردازان چنین تفکری است .
مقایسه فاشیسم و کمونیسم:حال به تفاوت فاشیستم و کمونیسم نظری بیفکنیم تا ببینیم کدام برای ما بد بوده و از کدام ضربه خوردیم و قضاوت کنیم که کدام شایستگی دارد تا به انگ و فحش سیاسی تبدیل شود.اما تفاوت های آن ها را ببینیم:
۱- فاشیسم در سال ۱۹۲۲ در ایتالیا بر سر کار آمد و در ۱۹۳۳ هم آلمان و در ۱۹۳۶ هم اسپانیا به آن پیوستند. عمر فاشیسم در ایتالیا و آلمان در ۱۹۴۵ به سر آمد اما در اسپانیا تا میانه ی دهه ی ۷۰ ادامه داشت؛ پس دوره ی اوج این مکتب از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ حدود ۱۲ سال می شود. کمونیسم در ۱۹۱۷ در روسیه به قدرت رسید و البته تا ۱۹۲۲ استقرار کامل قدرت آن بر روسیه، در اثر جنگ های داخلی و سرکوبگری ها و مقاومت مردم در برابر آن، به طول انجامید. تا ۱۹۴۵ روسیه تنها کشور کمونیست جهان بود و در پایان جنگ جهانی دوم توانست با اشغال اروپای شرقی، در آن منطقه دولت های فرمایشی و دست نشانده ی کمونیست به وجود آورد. در ۱۹۴۹ کمونیسم به چین و سپس برخی کشورهای قاره ی آسیا، آمریکا و
آفریقا سرایت کرد. پس از فروپاشی کمونیسم در شوروی و اروپای شرقی در سال ۱۹۹۱ این نظام هم چنان در سه کشور چین، کره ی شمالی و کوبا برقرار است؛ بنابراین اوج قدرت کمونیسم از ۱۹۲۲تا ۱۹۹۱یعنی ۷۰ سال به طول انجامید که در مقایسه ی حکومت های چین و اسپانیا و برخورداری حکومت کمونیست آن از امتیاز وسعت و جمعیت زیاد چین، منابع طبیعی فراوان، عضویت دایم شورای امنیت، حق وتو در سازمان ملل و سلاح هسته ای، می توان گفت قدرت کمونیست ها اگرچه از اوج افتاده ولی هم چنان ادامه دارد.۲- تعدد کشورهای کمونیست و گستردگی مکانی آن در سرزمین های وسیع چین و شوروی به اضافه ی اروپای شرقی ضمن این که در بسیاری از کشورهای دنیا حتی کشورهای سرمایه داری و از جمله کشورهای اسلامی که با کمونیسم مخالف بودند نیز انواع و اقسام گروه ها و احزاب دارای این روش سیاسی از بزرگ و کوچک به صورت قانونی و غیرقانونی وجود داشتند و دارند و کمونیسم در تمام دنیا جولان می داد.۳- بر خلاف فاشیسم که به شدت سرکوب شده و از سال ها پیش کسی روی آن را ندارند که خود را فاشیست بنامد اما احزاب کمونیستی با وجود فروپاشی شوروی و اذعان رهبران آن به پوچی این مسلک و اعتراف به جنایات کمونیست ها، هنوز ته مانده هایشان که برای روز مبادا در آب نمک خوابانده شده اند هم چنان با دریدگی خود را کمونیست می نامند و علامت کشتار و ترور یعنی داس و چکش را نماد خود می دانند و البته همان طور که گفته شد سه کشور هم چنان حکومت کمونیستی دارند و این خرافات مرده را به ضرب زور مومیایی نگه داشته اند که در این میان چین با توانایی های خود جایگاه خاصی در جهان دارد.۴- در فاشیسم اذعان می شود که مردم باید از حزب و حزب هم از رهبر اطاعت کند یک حکومت کاملا مدیریت شده از بالا و تمامیت خواه که بسیاری از امور را زیر نظر دارد و برای آن برنامه دارد این همان چیزیست که به ما می گویند دیکتاتوری اما تفسیرش به خودشان مربوط است وقتی در آلمان مردم خود، با مراجعه به آرای عمومی به این روش رای می دهند به خودشان مربوط است؛ آن ها حتما تفسیر خودشان را داشته اند هر چند امروزه این روش به علت محدود کردن بسیاری از آزادی ها مورد پسند نیست و به همین علت، فاشیسم را در زمره ی مرام های دیکتاتوری به حساب می آورند اما در کمونیسم هم با دیکتاتوری مواجهیم و هم با ریاکاری یعنی همه ی آن کارها که در فاشیسم صورت می گرفت در کمونیسم هم صورت می گرفته و به آن اعتقاد است و رد خور هم ندارد. هیچ حکومت کمونیستی در دنیا نبوده که به صورت دیکتاتوری اداره نشود. سانسور، خفقان، اعدام، تجسس، سرکوب، تصفیه، شکنجه و تبعید و زندان و… از لوازم اصلی حکومت ها ی کمونستی بوده اما در عین حال همه نیز از ریا کارترین حکومت ها بوده اند و ریا کاری نیز از پایه های اصلی کمونیسم و قماش کمونیست بوده است. در این حکومت ها مدام از برابری، شورا، انقلاب، مردم، حقوق و دیگر عناوین و شعارها سوء استفاده شده است. عنوان های پرطمطرق آن ها به ویژه وقتی با عملکردشان مقایسه می شود، بسیار مضحک و خنده دار است مثل جمهوری دمکراتیک آلمان یا جمهوری خلق چین یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. این یکی بیشتر مسخره است؛ جمهوری دمکراتیک خلق کره. این عنوان ها دقیقا ضعف درونی آن ها و عقده و حسرت داشتن یک حکومت مردم سالار را در نزد سران این کشور ها نشان می دهد و نشان می دهد که هم مستبدبوده اند و هم ریاکار و دروغگو؛ پس فاشیست ها آن قدر صداقت داشتند که بگویند دیکتاتور هستند.
۵- به قدرت رسیدن فاشیسم در ایتالیا و آلمان از راه قانونی و مشروع بود اما در دنیا، یک کشور کمونیست نداریم که از راه کودتا، جنگ، اشغال گری و خیانت عوامل داخلی،
کمونیست نشده باشد و یک حکومت کمونیست نداریم که انتخابات مردمی موجب به قدرت رسیدن آن شده باشد. جالب این که در دمکراسی اروپایی و با وجود آزاد بودن کمونیست ها برای فعالیت در آلمان، ایتالیا، فرانسه، انگلیس و … هیچ کدام از احزاب کمونیست، به قدرت نرسیدند؛ حتی در ایتالیا و فرانسه که احزاب کمونیست آن، قدرت مند بودند.سقوط کمونیسم:در سال ۱۹۸۵ م میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد شوروی شد. برنامه اصطلاحات او دولت را بازتر نمود و به اقتصاد کمک کرد، اما اصلاحات وی کافی نبودند. وقتیکه بوریس یلتسبن در سال ۱۹۹۰ م در سقوط کمونیسم جمهوری روسیه به قدرت رسید، حزب کمونیست را غیر قانونی اعلام نمود. اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ م منحل شد.بوریس یلتسین:بوریس یلتسین (متولد ۱۹۳۱م) یک کمونیست بود که اعتقاد داشت کشورش نیار به دگرگونی دارد. وی در سال ۱۹۹۰ رهبر روسیه و سپس قسمتی از اتحاد شوروی بود. وقتی که کمونیستها در اوت ۱۹۹۱ در طی یک کودتا سعی در سرنگونی دولت داشتند، یلتسین نیروی مقاومت را رهبری نمود. او در دسامبر ۱۹۹۱ روسیه را به استقلال کامل رساند و اتحاد شوروی را منحل ساخت.شروعی دیگر:فروپاشی کمونیسم همراه با فروپاشی سمبلهای نظام قدیم بود؛ از جمله دیوار برلین، که بمدت ۲۸ سال شهر را دو قسمت کرده بود.

  • ۱۹۷۹


سربازان شوروی به افغانستان فرستاده می شوند و درگیر جنگی دراز مدت علیه چریکهای مجاهد می شوند.

  • ۱۹۸۰


لهستان به رهبری لخ والسا خواستار اصلاحات می شود.

  • ۱۹۸۱


در لهستان حکومت نظامی بر قرار می شود. بسیاری از رهبران جنبش همبستگی دستگیر شده و فعالیت جنبش ممنوع اعلام می گردد.


  • ۱۹۸۵


میخائیل گورباچف رهبر اتحاد شوروی می شوند. او دست به اصلاحات گسترده سیستم کمونیستی می زند.

  • ۱۹۸۶


یک حادثه در پایگاه هسته ای چرنویل در اکراین منجر به انتقاد گسترده از دولت شوروی شود.

  • ۱۹۸۷


بر اساس یک توافقنامه تسلیحاتی بین گورباچف و رئیس جمهور ایالات متحده، رنالد ریگان سلاحهای هسته ای میان برد ممنوع شود.

  • ۱۹۸۹


در اتحاد شوروی، انتخابات آزاد برای انتخاب نمایندگان مجلس شوروی برگزار می گردد. گورباچف عقب نشینی سربازان شوروی از افغانستان را اعلام می کند.

  • اوت ۱۹۸۹


کمونیستها در لهستان قدرت را از دست می دهند و جنبش همبستگی دولت جدید را تشکیل می دهد.

  • نوامبر ۱۹۸۹


با فروپاشی دولت کمونیست آلمان شرقی، دیوار برلین فرو ریخته می شود. تظاهرات در پراگ منجر به سقوط رژیم کمونیستی در چکسلواکی می گردد.

  • دسامبر ۱۹۸۹


دیکتاتوری کمونیستی نیکلای چوشسکو در رومانی سرنگون و چوشسکو و همسرش اعدام می شوند.

  • ۱۹۹۰


بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور روسیه انتخاب می گردد.

  • اکتبر ۱۹۹۰


آلمان تحت رهبری صدر اعظم هلموت کهل مجددا متحد می شود.

  • ژوئن ۱۹۹۱


اسلوونی و کرواسی، استقلال خود را از جمهور یوگسلاوی، که تحت تسلط صربها بود، اعلام می دارند. جنگ بین صربها و کروانها آغاز می گردد.

  • اوت ۱۹۹۱


کودتای انجام شده توسط کمونسیتهای تندرو در اتحاد شوروی با شکست مواجه می شود. آنها می خواستند اصلاحات را متوقف کنند و از فروپاشی اتحاد شوروی جلوگیری کنند.

  • دسامبر ۱۹۹۱


با اعلام استقلال روسیه و اکراین، که مهمترین جمهوریهای شوروی محسوب می شدند، اتحاد شوروی منحل می گردد.


  • مارس ۱۹۹۲


بوسنی در یوگسلاوی سابق اعلام استقلال می کند. جنگ بین بوسنیاییها، کرواتها و صربها آغاز می گردد.

  • ۱۹۹۲


چکسلواکی به دو جمهوری چک و اسلواکی تقسیم می گردد.
سقوط کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد شوروی، جنگهای داخلی و درگیریهای دیگری در پی داشت. اختلاف این دولتها، بر سر تعیین حدود مرزها و حقوق اقلیتهای نژادی بود. طولانی ترین و سخت ترین جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق شکل گرفت.یوگسلاوی کمونیست:یوگسلاوی از جنگ جهانی اول موجودیت داشت. این کشور نیز مانند اتحاد شوروی، فدراسیونی از جمهوریهای ملی بود. در طی جنگ جهانی دوم توسط آلمان مورد هجوم قرار گرفت و اشغال شد. بعد از جنگ تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد. به مدت ۲۵ سال توسط تیت
دوشنبه 27 مرداد 1393 - 23:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

پاسخ ها


برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :